جوان آنلاین: روز دوشنبه ۲۲ بهمنماه امسال، زن میانسالی در تهران به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی برادر ۵۴ سالهاش به نام اردشیر شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: «دو برادر به نامهای اردشیر و کامران دارم. چند سال قبل پدر و مادرم فوت کردند. آنها وضع مالی خوبی داشتند و ارثیه زیادی برای ما گذاشتند. کامران برادر بزرگمان است و پس از مرگ پدرم مدیریت ارثیه را به عهده گرفت. البته مقداری از ارثیه تقسیم شد و مقداری هم هنوز تقسیم نشده و دو برادرم با هم شریکی کار میکنند. آنها شرکت بزرگ حمل و نقل و باربری در چهاردانگه اسلامشهر دارند و دو نفری آنجا را اداره میکنند.»
مرد تنها
وی ادامه داد: «اردشیر خانهاش در یکی از خیابانهای شمالی تهران است و تنها زندگی میکند، به همین دلیل من با او ارتباط زیادی دارم و هرچند وقت یکبار به خانهاش میروم و جویای احوالش میشوم. دیروز با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما جواب نداد و چند ساعت بعد هم که دوباره زنگ زدم، تلفنش خاموش شد. احتمال دادم مشغول کار است و بعد با من تماس میگیرد، اما خبری از او نشد، نگرانش شدم و به خانهاش رفتم، ولی هر چقدر زنگ خانهاش را زدم کسی در را باز نکرد. پس از آن با برادرم کامران تماس گرفت، اما او هم از اردشیر خبری نداشت. برادرم گفت ارشیر تا غروب دفتر باربری بوده و بعد هم از آنجا خارج شده و دیگر خبری از او ندارد. نگرانیام بیشتر شد و برای پیدا کردن ردی از برادرم به بیمارستانها و حتی پزشکی قانونی هم سر زدم، اما هیچ ردی از اردشیر پیدا نکردم. برادرم کامران میگوید احتمال دارد اردشیر به مسافرت خارج از کشور رفته باشد، اما او اگر میخواست به مسافرت برود حتماً به من خبر میداد، به همین خاطر نگرانم برایش اتفاق بدی رخ داده باشد. الان به اداره پلیس آمدم تا کمک کنید برادرم را پیدا کنیم.»
آغاز تحقیقات جنایی
با شکایت زن میانسال، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی به دستور قاضی غلامحسین صادقزاده، بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیق درباره این حادثه وارد عمل شدند. بررسیهای مأموران نشان داد مرد گمشده هر روز به محل کارش در چهاردانگه میرفته و عصر هم به خانه بازمیگشته است. ۲۱ بهمنماه هم از خانهاش خارج و بهطرز مرموزی ناپدید میشود. مأموران در گام بعدی از اداره گذرنامه استعلام گرفتند که مشخص شد اردشیر از ایران خارج نشده است. تحقیقات فنی حکایت از آن داشت اردشیر به تعدادی از دوستان و شریکهای کاریش بدهی داشته، اما روز حادثه او با هیچ یک از طلبکارانش ملاقاتی نداشته و آنها هم با او اختلافی نداشتهاند.
اختلاف با برادر
درحالیکه مأموران هیچ ردی از مرد گمشده پیدا نکرده بودند در بررسیهای فنی و میدانی دریافتند وی از مدتی قبل با برادر بزرگش به نام کامران اختلاف داشته است. از سوی دیگر معلوم شد اردشیر روز حادثه از خانهاش به محل کارش رفته، اما از آنجا خارج نشده است. بنابراین کامران برای تحقیق به اداره پلیس احضار شده است. کامران در تحقیقات پلیس ادعا کرد برادرش روز حادثه به دفتر کارش آمده، اما ساعتی بعد تلفن همراهش زنگ خورده و از آنجا خارج شده است و بعد از آن هم از او خبری ندارد.
ادعای خودسوزی
مدارک و شواهد حکایت از آن داشت کامران از سرنوشت برادر گمشدهاش باخبر است، اما به دلایلی واقعیت را نمیگوید، به همین دلیل به دستور بازپرس جنایی بازداشت و به اداره پلیس منتقل شد. وی در بازجوییها اینبار ادعای تازهای را مطرح کرد و گفت: «روز حادثه با برادرم مشاجره لفظی داشتیم که او را هل دادم و سرش به میله آهنی برخورد کرد. عصبانی شد و بطری بنزینی را که در آن نزدیکی بود، برداشت و روی خودش خالی کرد و بعد هم فندک را زد و آتش گرفت. خیلی تلاش کردم آتش را خاموش کنم، اما موفق نشدم و از ترس جسدش را داخل خانه ویلایی که دارم دفن کردم.»
اعتراف
پس از طرح این ادعا، مأموران به محل دفن جسد رفتند و جسد سوخته اردشیر را کشف و به پزشکی قانونی منتقل کردند. مأموران در ادامه متوجه تناقضگوییهای متهم شدند و احتمال دادند حادثه خودسوزی نبوده و متهم او را به قتل رسانده است. متهم وقتی برای بار سوم مورد بازجویی قرار گرفت به قتل برادرش اعتراف کرد. کامران برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایای پنهان حادثه در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم/ ارثیه خونین
کامران مرد ۶۴ ساله تریلیاردری است که به خاطر اختلاف ارثیه برادرش را به قتل رسانده و با صحنهسازیهای زیاد قصد فریب مأموران را داشت، اما در نهایت به قتل اعتراف کرد.
برادرت را بهخاطر بالا کشیدن ارثیه به قتل رساندی؟
نه، ارثیه کاملاً مشخص است و هر کسی سهم خودش را دارد. البته من نیازی به بالا کشیدن ارثیه او نداشتم.
پس چرا برادرت را کشتی؟
با او سر ارثیه اختلاف داشتم، اما اختلاف ما این نبود که سهم من بیشتر است و سهم او کمتر. برادرم اصرار داشت قطعه زمین بزرگی را که داشتیم هرچه زودتر بفروشیم تا او سهم خودش را بردارد، اما من مخالف بودم. برادرم حتی میخواست سهم باربری را هم بفروشد که من مانع این کار شدم.
چرا میخواست سهمش را بفروشد؟
او بهخاطر مشکلاتی که داشت، بدهی ۱۵ میلیارد تومانی بالا آورده بود. میخواست زمین را بفروشد و سهم خودش را بردارد و با مقداری از آن بدهیاش را بدهد و مابقی را هم خرج کند، اما من به او گفتم الان وقت فروش زمین نیست.
چقدر ارزش داشت؟
حدود ۱۲۰ میلیارد تومان ارزش زمین بود.
چند سال بود با هم کار میکردید؟
من و برادرم از دو سال قبل باربریمان را با هم اداره میکردیم، اما مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کردیم.
از کی نقشه قتل را طراحی کرده بودی؟
هیچ نقشهای در کار نبود و این حادثه اتفاقی رخ داد. من تصمیم نداشتم برادرم را به قتل برسانم و الان هم پشیمان هستم. آن روز مشروب خورده بودم و حال خوبی نداشتم و وقتی با برادرم درگیر شدم، ناخواسته او را به قتل رساندم.
چه شد که با هم درگیر شدید؟
روز حادثه با هم در دفتر کارمان بودیم که دوباره سر همان موضوع با هم مشاجره کردیم. او میگفت میخواهم زمین را بفروشم، اما من قبول نمیکردم و با هم درگیر شدیم. مشروب خورده بودم، یک لحظه متوجه نشدم و با چکش دو ضربه به سر اردشیر زدم. برادرم خونین روی زمین افتاد و وقتی به خودم آمدم، دیدم فوت کرده است. پشیمان شده بودم، اما کاری از دستم ساخته نبود.
بعد چه کار کردی؟
وقتی متوجه شدم برادرم فوت کرده ساعتی بالای سرش گریه کردم، مانده بودم با جسد چه کار کنم که آن را آتش زدم. سپس باقیمانده جسد را داخل گونی گذاشتم و وانتی کرایه کردم و جسد را به خانه ویلایی که در همان حوالی دارم منتقل و داخل باغچه دفن کردم.
عذابوجدان نداشتی؟
از همان لحظه حادثه عذابوجدان به سراغم آمد و حتی در این مدت هر شب کابوس میدیدم و پشیمان بودم، اما از ترس سکوت کرده بودم.